حوصله آدمای دور و برش رو نداشت ، اما راه به راه الکی می خندید که کسی نفهمه ، آخه از بس هر وقت گفته بود بی حوصله اس همه دعواش کرده بودن و نصیحت کرده بودن و خلاصه پشیمونش کرده بودن . .... دیگه تصمیم داشت چیزی نگه
راستی چرا ما آدما بعضی هامون البته بعضی هامون ، این قدر منتظریم که یک نفر دهنشو باز کنه یه حرفی راجع به خودش و زندگیش بزنه سریع بزنیم تو حالش و شروع کنیم به لغز خوندن که تو چنانی و من چنینم ، بابا بسه ، کاش یه خورده هم فقط گوش باشیم ، فقط گوش .
"همه باید بدونن ما چقدر آدمای ویژه ای هستیم ؟"
حتما دیدین آدمایی رو که فلسفه شون صرفا گرفتن حال بقیه و تمام مدت ثابت کردن وجود ذی وجود خودشونه و نگاه پیروزمندانه انداختن به بقیه است .
من زیاد دیدم.